در ایرانیکا ادعا شده که قصههای «هزار و یک شب» تماماً ایرانی بوده و بعدها قصههایی از هند و عراق و چین و یونان هم به این کتاب اضافه شده. البته که این کتاب نویسنده واحد نداره و قصههایی که سینه به سینه رواج داشته گردآوری و در مرور زمان به تعداد قصههاش افزوده شده.
آقای طسوجی که از علما و فضلای دوران قاجار محسوب میشده، در سال ۱۲۵۹ از شاهزاده بهمن میرزا دستور میگیره که این کتاب رو از زبان عربی به فارسی ترجمه کنه. عنوان اصلی کتاب «الف لیلة و لیلة» بوده که با عنوان «هزار و یک شب» ترجمه میشه.
یکی از مهمترین نکات هزار و یک شب اینه که شخصیت زن در این کتاب بسیار برجسته و به شکل قهرمان تصویر شده که در دوره خودش بسیار ستودنی بوده و هست. حالا داستان از چه قراره؟!
«شهرباز» و «شاهزمان» دو برادر بودن که هر دو با خیانت همسرهاشون مواجه میشن. شاهزمان دچار افسردگی میشه و شهرباز دچار خشم بیامان! از قضا شهرباز همسر خودش رو میکشه و بعد از اون، هر شب یکی از دختران شهر رو به حرمسرا میبره و صبح که میشه دختر رو به قتل میرسونه. تا اینکه یک روز قرعه به نام «شهرزاد» دختر وزیر میافته…
شهرزاد به پیشنهاد خواهرش «دنیازاد» از قدرت خارقالعاده قصهگوییش استفاده میکنه و افسار خشم شهرباز رو به دست میگیره. شهرزاد با روایت داستانهای عجیب، شهرباز رو به هزار توی افسانهها میبره و جای حساس داستان که میرسه دیگه سحر شده و الباقیش موکول میشه به شب بعد!
داستانها هر صبح با اين جمله تموم میشن: «چون قصه بدينجا رسيد بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست.»
و فردا شبش هم برای شروع این جمله دیده میشه: «گفت: ای ملک جوانبخت…»
اکثر داستانهای هزار و یک شب، قصه شاهزادههاییه كه به دنبال معشوقند و يا شرح بیحوصلگیهای خليفههای عباسی و عیشونوش اونهاست و پره از قصههای جن و پری. شهرزاد همینطور که یک داستان اصلی رو تعریف میکنه، لا به لاش به قصههای فرعی دیگه هم نقب میزنه و دوباره وارد قصه اصلی میشه.
هزار و یک شب عبداللطیف طسوجی برای ما ایرانیها کلی روایت خوندنی داره که متاسفانه خیلیهامون نخوندیمش، درحالیکه روایتهای تاثیرگذاری مثل سندباد و علی بابا براومده از دل همین کتاب هستند.
پیشنهاد ژامهوو به شما اینه که یک شلوار سندبادی برای سال ۱۴۰۰ داشته باشید و با خوندن هزار و یک شب، به دنیای پیچ در پیچ افسانهها سفر کنید!